یک خاطره کوتاه از شهید ابراهیم همت:

روز ســـوم عملیات بود.
حاجی هم می ‌رفت خط و بر می‌گشت.
آن روز، نماز ظهر را به او اقتدا کردیم.
سر نماز عصر،‌ یک حاج آقای آمد. به اصرار حاج همت، نماز عصــر را ایشان خواند.
مسئله‌‌ی دوم حاج آقا تمام نشده،‌ حاج همت غـــش کرد و افتاد زمین.
ضعف کرده بود و نمی‌توانست روی پــا بایستد.
سرم به دستش بود و مجبوری، گوشه‌ی ســــنگر نشسته بود.
با دست دیگر بی‌سیم را گرفته بود و با بچـــه‌‌ها صحبت می‌کرد؛‌
خبر می گرفت و راهنـــمائی می ‌کرد.
این‌جا هم دست از کـــار برنداشت.!!!

 

دلنوشت:
ببینید شهدا کجان ماها کجاییم.؟!
افرادی مثل حاج همت کم نیستند، حاج قاسم هم اینطوری بودند چقدر خالصانه و با همت قوی کارها رو پیش می‌بردند بدون کوچکترین توقع و انتظاری. با این که فرمانده بودند و تمام وقت کل وجودشون رو وقف دین و خدا کرده بودند، حتی کوچکترین امتیازی برای خودشون قائل نبودند! عجیبه یک فرمانده با اون همه فعالیت و تلاش به سختی امرار معاش می‌کردند، حق مأموریت برای خودشون نمی‌گرفتند و در بعضی از خرج های زندگی شون میموندند!
اینها هم برای ما و هم برای مسئولین و کسانی که خادم این مردم هستند، درس و عبرت بزرگی می‌تونه باشه. مثل همت بودن یک همت قوی میخواد و یک بسم الله.

 

حاج قاسم باشیم. حاج همت باشیم.
 

مثل همت بودن یک همت قوی میخواد...

همت ,حاج ,یک ,هم ,  ,نماز ,همت قوی ,حاج همت ,بود و ,یک همت ,همت بودن

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

محتوای آموزش غیرحضوری متوسطه ادب وبلاگ گلچینِ مداحی ahanglori روح الله مهرجو کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی دانلودها دُنیایِ فُوتابا pendaargroup98 وبلاگ شخصی زاهد نارویی minoobcrayaneh انجمن افسردگان گمنام DEPRESSED ANONYMOUS